زمان می‌دهم. اما این غم مثل دملی چرکین و دردناک افتاده به جان پوستم. دندانپزشکی که عقلم را کشید گفت باید به بافت زمان بدهی تا بهبود پیدا کند. اما این غصه هر شب من را از درد به گریه می‌اندازد. پانزده سالم بود که آبله مرغان گرفتم. تمام بدنم تاول‌های گنده آبدار زده بود. زمستان بود. همین طرف‌های سال و خیلی سردم بود. صبح تا شب دم بخاری بودم. همه می‌گفتند گرما باعث می‌شود جای تاول‌هات بماند. برایم مهم نبود خال‌خالی شوم یا نه. فقط می‌خواستم زودتر خوب شوم. بروم مدرسه و امتحاناتم را بدهم. شب امتحان عربی تا خود صبح از درد و خارش ناله کردم. آن گوله‌های پر از آب رمقم را گرفته بود. غمگین بودم و زشت. امتحانم را بیست گرفتم. آبله‌ام خوب شد. جایشان هم نماند. اما من یاد گرفتم یک وقت‌هایی هر چه زور بزنی نمی‌توانی از درد رها شوی. زندگی همچین کوفتی است و تو Wonder woman نیستی و نخواهی بود و همچین موجودی اصلا وجود ندارد. پس گریه‌ات را بکن و دمل را هم به حال خودش بگذار. آقای دندانپزشک را به یاد بیاورید. گفته بود به بافت‌ها زمان بدهید، خودشان بهبود پیدا می‌کنند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Misty زندگی نامه حضرت معصومه Chris ذوالفقار حیدریم جالب انگيز ترين نیماسا خانوماصیغه بشین ، زناندین رودخانه ماه