من هیچوقت نقد و بررسی فیلم ننوشتم. ریویو هم هرگز. آها چرا. یک بار که رفتم جشنواره از خفهگی نوشتم. که آن هم دلیل داشت؛ خیلی چرکین بودم و این چرکها باید جایی خالی میشدند. حتی مخاطب حرفهای سینما هم نیستم. قرار هم نیست باشم. اما بیننده خوبیام. نه خوب حق مطلب را ادا نمیکند. تماشاگر خوش ذوق و شنونده سرمستیام. فیلم را در جستجوی همان یک تصویر رویایی که ذهنم را مال خودش میکند، تماشا میکنم. این را هم کیارستمی یادم داده. حالا چند روز است که My Brilliant Friend را دیدم. اما لحظهای نیست که در مغزم وول نخورد. یک جاهایی این عشق و هیجان ناگهانی بالا زده و از دهنم پریده که "معرکه است"، "آب دستته بذار زمین"، "خارقالعاده است" و فلان و بهمان. خفهام نمیشوم. چپ و راست به همه میگویم این فیلم را ببینید، بدون اینکه سلیقهشان را در نظر بگیرم. حتی نزدیک بود به علی که عشق اکشن و تام کروز است هم بگویم. خودم میدانم چقدر تعریف کردن از یک کار خطرناک است. تمجید از یک اثر هنری انتظار آدمها را الکی بالا میبرد و بهشان اجازه کشف و لذت بردن از تصاویر هم سیگنال با احساساتشان را نمیدهد. چون همهاش منتظرند آن لحظه رویایی برسد و خارقالعاده بودن از یک جای فیلم بزند بیرون. خلاصه بدون مدح و ستایش و تمجید و پاچهخواری و انتظارات بالا سریال هشت اپیزودی دوست نابغه من را ببینید.
درباره این سایت