شاید یه روزی هم یه خونه خریدم. تو یه شهر آبی، آفتابی و خوش آب و هوا. خونهای با پنجرههای بزرگ و بالکنی بزرگتر. روزهای تعطیل تمام درها رو باز میذارم، دراز میکشم کف خونه و پاهامو میزنم به پنجرههای داغ و از گرمیشون چشمام گرم میشه. یک چرت لذید و معرکه!
درباره این سایت